شعر

افتاده به آعوش روزگار سخت

افتاده به آعوش روزگار سخت
چکانده گوشم گوشوار سخت
گرگ گشته شبانک این گله را
فردا چه می شود انتظار سخت

گویند که فردای انتظار خوش است
اخر این دل شده بی قرار سخت

فریفته مردان سیاست مرا
باز بر دام مکاره بازار سخت
سیلی می زند موج غم به سنگ
بنگر که فتاده اسب سوار سخت

ارام می رود ابی به جویبار
ماهی ست عاشق اب جویبار سخت

عشق تو می کندم امیدوار
هر چند بیزارم ز روزگار سخت

سیدداود یعقوبی

نوشته های مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

بستن
رفتن به نوار ابزار