طنزی
شبکه تلويزيوني نيستان

شبکه تلويزيوني نيستان
مردنامداري بود، نه تنها درپنج ده رباط بلکه درولسوالي بگرام و ولايت پروان وحتي درمرکزوبه گفته خودش درخارج ازافغانستان نيزنام و آوازه او رسيده بود.
جوانان روشن فکر اورا مرد فراملي وفرا منطقوي مي گفتند، تنها دلاکي نبود که شهرت او را به غرب و شرق برده، بلکه هنر دست هاي او در آشپزي وسنت کردن بود که باعث آوازه بيشتراوشده بود.
مي گويند دست هاي سبک داشت وزخم سنت کردن اودرمدت سه روز خوب ميشد، کودکان ديروز که جوانان رشيد امروز، قصه گنجشکک او را خوب بياد دارند.
قصه که هرکودک ده وولسوالي و ولايت ومرکزو…بياد دارند و مي گويند خليفه رازو اول ما ره دلاسا مي کرد ومثل گوسفند مي خواباند وبعدباهزار نيرنگ وچل وول به ما توله رانشان داد و سپس يک ني و تيغ را ازبکس دلاکي خود کشيد و به ما گفت اونه گنجشکک و بعد چيغ بلندمي زديم و نفهميديم که چه گپ شد وچند روز چاک چاک راه مي رفتيم.
بهرصورت کساني که عروسي کرده اند ازغذاهاي اوتعريف مي کنند وبه همه توصيه مي کنند که غيراز خليفه رازوکسي ديگررا نياورند، قابلي وپلو وسبزي وگوشت و… وصد رقم غذاي سفارشي ره طوري مي پزه که کلکايته کتش مي خوري …
بازآشپزي ودلاکي باعث شهرت او نشده بلکه اوسرکل منطقه و ولسوالي وولايت و… راکل کده وهيچ کسي نيست که درزيرتيغ اويکي دوبارزخمي نشده باشد.
داورماناي که فيزيوتراپي نبود و کسي نمي دانست ، فيزيوتراپي چيست، همين دلاک ما دحمام هاي بگرام و پروان و کابل کيسه مالي و ماساژمي داد که درمان تمام درد هاي کمردردي و گردن دردي و فلج و مشکلات ديگرفقراتي بود؟!
خليفه رازوبا وجودي که روانشناسي رانخوانده است درزمان دلاکي و تيارکردن موي ويا تراشيدن ريش مطابق سن افراد صحبت مي کرد.
براي نسل جوان قصه کاکه ها ره وبراي نسل ميان سال ازصداقت و راستي وامانت داري وبراي کهن سالان ازديانت وآخرت وروزجزا صحبت مي کرد.
بهرصورت اومي دانست که به کودکان وجوانان وميان سالان وپيران چطورصحبت کند که درزيرتيغ اوآرامش احساس نمايد و به گفته کلانا صدايش نبرايد، اما گاهي درزمان صحبت کردن يکي دو جاي مشتري را زخمي مي کرد ؟!
يکي ازقديمي ها مي گويد که خليفه رازووقتي قصه جنگ مجاهدين و روس ها ره مي کرد، چند بار صورتم را با تيغش بريد وخوني کردو پخته گذاشت درآخرين بار گفتم خليفه رازونصف رويمه پخته کاشي بان که نصف ديگيشه شفتل بکارم …
اما مرد زيرک و کارآزموده فاميد وديگربااحتياط عمل مي کرد وهيچ وقت رويم را زخمي نکرد.
بهرصورت ازخليفه رازوهرچه تعريف کنيم کم است وازهزاران هنر يکيشه نکفته ايم .
اگرازکارنامه هاي سياسي، اقتصادي،فرهنگي واجتماعي اوبشنويد انگشت به دهن مي گذاريد ومي فهميد که خليفه رازو نه تنها خليفه خوب، بلکه آشپزخوب، دلاک خوب، هنرمند خوب، سياستمدارخوب و يک فرهنگي به تمام معنا بود.
يادم است درزمان انتخابات رياست جمهوري خليفه رازو تبليغات وسيعي را راه اندازي کرد و گفت رهبرملت کسي باشد که از درد هاي دل آنها با خبرباشد.
او هم مثل ديگران خود را کانديد کرد و ده هزار کارت ازمردم جمع آوري نمود و درليست کانديدان خود را شامل نمود.
درپنج ده رباط و ولايت پروان وديگرمناطق عکس او به چشم مي خورد وهمه اورا تحسين مي کردند، جوانان مي گفتند بيشک خليفه رازو وميان سالان ازهزاران هنراو صحبت مي کردند.
مردم مي گفتند خليفه رازو خيرش درخوشي وغم به همه رسيده وحتي کساني که درزيرتيغ او زخمي شده اند از صحبت هاي شيرين او مي گفتند واکثريت قصه کنجشکک بيادشان مي آمدوميگفتند،آدم خوبي است خيرش به همه رسيده است.
انتخابات خلاص شد و خليفه رازوراي نگرفت و به همه مي گفت که تقلب درانتخابات باعث شد که من رييس جمهورنشوم، اما در انتخابات پارلمان خود را کانديد مي کنم .
بالاخره انتخابات پارلمان رسيد وخليفه رازوهم خود را کانديد کرد اما اين بارهم راي نياورد، بازهم به مردم قصه مي کرد که چگونه درانتخابات تقلب شد .
اين بار بسيارعصباني بود و راه بگرام کابل و کابل پروان را بست و به همه جوانان گفت تا راي واقعي مردم هويدا نگردد و من درمجلس نروم شما نگذاريد که حتي يک موترازاين سرک تيرشود.
بهرصورت نيروهاي پليس وارد صحنه شدند ومردم را پراگنده کردند و نگذاشتند مردم بيشترازاين صدمه ببينند و به خليفه رازوهم گفتند که اين کارشما درست نيست شما مي خواستيد نماينده مردم شويد و مردم به شما راي مي داد تا مشکلات شان حل شود نه اينکه راه گيري کنيد وهزار مشکل هم به مردم خلق کنيد.
اي مردم بيچاره کارداره، مريض داره وهزارمشکلات، بستن راه فايده ندارد برويد مشکل خود را با کميسيون شکايات حل کنيد.
خليفه رازو دست ازمبارزات سياسي وفرهنگي و اجتماعي برنداشت، اين بار دست به ابتکارتازه يي زد .
او مي گفت اگرمن يک تلويزيون مي داشتم راي من بيشترازهمه بود وي اعتقاد داشت که تبليغات تلويزيوني اثرگذاراست و تلويزيون هاي کابل براي او وقت ندادند و حتي يک باربا او مصاحبه نکردند، حتي درميزهاي گرد سياسي هم ازاودعوت نشده است اوباعصبانيت مي گفت که اگر وجدان سالم مي داشتند دريک گوشه چاي خانه مي تانستم کارخوده بکنم.
بهرصورت به عقيده او تنها راه حل ايجاد يک تلويزيون فراگيرو فراملي با درنظرداشت اصل بي طرفي و ابتکارعمل در همه عرصه ها بود.
يادم است زماني که به ده رفته بودم، دروازه قلا تک تک شد وقتي دروازه را بازکردم، ديدم خليفه رازواست باديدن من خنديد وگفت اينکه مي آيي و ما ره خبرنمي کني.
گفتم خوش آمدي، آمد وگفت باش که بسيارکپا کتت دارم،گفتم بيا بشين…
زيرچيله ششتيم و چند خوشه انگورحسيني و منوقه ره ده جوي ششتم و هردو شروع کرديم بخوردن ..
گفتم بگو چه گپاس … گفت خبرداري که تلويزيون جورمي کنم …
ازتعجب مي خواستم شاخ بکشم، گفتم او آدم تلويزيون ساختن کارهرکس نيس … يک کارتخصصي است هرکس نمي تانه پيش ببره …
گفت فکرشه نکو مه کل کاره درست کديم، اوتوکه توفکرمي کني نيست گفتم مه بيست سال است که د تلويزيون کارمي کنم مشکلات زياد داره، اداره و منجمت و تخصص و استعداد مي خايه …
گفت مه همراه صد نفرمشوره کديم انشاالله مشکل حل مي شه و تلويزيون ما مقام اوله د کشورمي گيره باز صدتلويزيون جورشده کدامش تخصص داره و زورناليزمه خانده، ملا، دوکاندار، لبلبو فروش يخ او فروش جورکدن مه چطو نمي تانم.
قوطي نصوارشه کشيد و د آيينه پشت قوطي چند دفعه خوده قواره کد و دنداناي زردو سبزشه نشان داد و گفت …
مه کل کاره درست کديم بيادرزاديم که دآمريکاست با خارجي ها صحبت کده او ون کلان ازخارجي ها گرفته و مشکل ماليش حل است …
چهارنفرلتيره ودانگه يي پيداکديم که سرکل پرزه گويا ولچکاي تلويزيون ها ره خشک کل مي کنه …
روزيک ساعت خيله خندي بالاي کلانا مي تانه ما ره مطرح بسازه، نه رييسه آرام مي مانيم و نه وزيرو دولت و کلاناي مملکته …
گفتم تلويزيونها بايد برنامه هاي اقتصادي وفرهنگي وسياسي و اجتماعي داشته باشد تو نمي تاني .
گفت : بيادراي تلويزيونها کي گفتگوي سرپلوان داشتند، کي دجلال آباد و قندوز وبغلان رفتند که نظرمردمه بگيرند، تلويزيون هاي کابل اس کل سياست مدارايش کابلي و گفتگوي کابلي ها و مردم ولايات هيچ سهمي ندارند بازما گفتارسرپلوان مي داشته باشيم از مردم مي پرسيم که حکومت داري چيست ونظرات و مشکلات مردمه ازمنطقيشان مي گيريم.
پرگرام آشپزيشانه ديدي يک روز نشد که کلولي قرچه پخته کنن يا ديگ سنگي ره نمايش بتن، شوروا ده کاسي سفالي مزه مي ته، انشاالله مي ريم ده استالف و يک برنامه آشپزي جورمي کنيم و از غذاهاي وطني صحبت مي کنيم، چاينکي استالف، کوفته گنجشک، شوله غوربندي و ….
ديدم طرح هاي جديد داره، مي فامه که چه خوش مردم مي آيد …
او ادامه داد و گفت: مه سرکل منطقه حتي ولايت و مرکزه کل کديم و سرکشورهاي منطقه ره ام بخاطر دخالت هاي شان خشک کل مي کنم، اگه پرسيدند که چرا خشک کل مي کني مي گم آب هيرمند قطع شده …
گفتم تلويزيون بودجه کافي مي خايه حداقل بايد پول زياد داشته باشي تا سه چهارسال مشکل اقتصادي نداشته باشي …
قاه قاه خنديد وگفت مه 50 سال است که دلاکي مي کنم، انشاالله پس انداز سه چهارساله ره دارم و درکناراين پس انداز فني که بيادرزاده از آمريکا روان مي کنه کفايت مي کنه …
بازمه مثل تلويزيون هاي دگه نيستم که د نصف راه افغان چانس و دوکان جورکنم …ديدم راستي فکر همه چيزه کده وخيلي ازمشکلات را د نظرگرفته … گفتم بيننده گان تلويزيون شبکه هايي را مي بينند که قابل قبول باشد … بازهم خنديد و گفت ما دو نوع بيننده داريم منفي و مثبت ….
شبکه هايي بيشترببننده دارد که منفي فکر مي کند و برنامه هاي منفي را نمايش مي دهند وحتي از دايره ادب واخلاق خارج مي شود.
بيادر زاديم گفته که ما فنه بخاطرخارج شدن از جاده ادب و اخلاق گرفتيم، ما آزادي زن را به نمايش مي گذاريم و فلم هايي را پخش مي کنيم که زن احساس آزادي کنه و آزادي را بپذيرد .
طور مثال آهنگ ايراني که مي گويد :
اي خانم هاي دموکرات
کردند قيامت
اي روزبروز دامنشان
مي ره بالا تر
اگراگرمهلت بدن
تا وقت مردن
ببيني ميني ژوب رسيد
دربيخ گردن
را مي گذاريم تا زن ها درک خوب از آزادي داشته باشند و ميني ژوپ شان دربيخ گردن برسد ويا فلمهايي رامي گذاريم که هرمرد با ده دختر دوست وهرزن با ده مرد رابطه داشته باشد وازدواج و زناشويي وحلال وحرام ارزش خوده از دست بته ….
ما مي خواهيم نسبت به ديگرتلويزيون ها تفاوت داشته باشيم ومطابق ذوق منفي برنامه تهيه کنيم …
فلمهاي فرانسوي وآمريکايي وغربي وفرهنگ غرب وآداب ورسوم غربي را بيشترنمايش بدهيم .
اي يک طرف قضيه است بازدرکنارآن آداب ورسوم وعنعنات و برنامه هاي وطني را نيز از ياد نمي بريم .
آخرما بيطرف هستيم بايد آن طرف واين طرف رادرنظر بگيريم …؟!
ديدم اي دلاک يک آدم خارق العاده است، يک آدم بي نظيرو واقعا افتخار کردم به دلاک منطقه خود …
ازتمام وجود او ابتکار، خلاقيت، منجمت و مديريت مي بارد و توان هرکاري را دارد …
گفتم: دربخش فني چطور مشکله حل مي سازي او خنديد و گفت:
وقتي پيسه داشتيم صد انجينيروشاعر واديب وبزرگ خريده مي شود، پيسه کليد حل تمام مشکلات است …
باپيسه رهبرمي شي، باپيسه وکيل مي شي، با پيسه رييس جمهورمي شي وبالاخره وزيرورييس و مدير و … با پيسه مي شي …
درمورد برنامه هاي فرهنگي پرسيدم و ايشان گفتند که کارمشکلي نيست ما دربخش شعر شعرسياه را رواج مي دهيم طور مثال يکي از شاعران خوب منطقه رباط ما شعرسياه مي گويد و از او دعوت مي کنيم درمورد شعرخود صحبت کند .
يکي از شعرهاي او به يادم است :
سرقيل چنارشش دانه گاوميش چرا نانه به نانوايي نبردي
ويا
سرقالين دوتاگلپي روان است چرا شفتل سرراديونکشتي
اين شعرها ازيک طرف باعث خنده بيننده گان مي شود واز طرف ديگر شاعرخوب کسي است که آسمان را با ريسمان ببندد و کلمات را به هم پيوند دهد …ديدم رازوي دلاک ما حتي هنرمند هم است …
گفتم خليفه رازواي همه کمال را از کجا ياد گرفتي …
گفت : رهبري ملت مشکل است بايد درهمه زمينه ها معلومات داشته باشم از تاک انگورگرفته تا شعر و قصه و داستان …
باز مه خوده درياست جمهوري کانديد مي کنم، گرچه دررياست جمهوري قبلي تعدادي مرا خراب کردند وبه گفته خودشان جراح ويا داکتران جراح بودند وحتي سنت کدن شان به شيوه مدرن و يا داکتري بود، اما هنوزهم اگر راي گيري شود تعداد زياد کودکان را نزد من مي آورند و هنوزهم ني و تيغ من کاربرد بيشتردارد.
بهرصورت تلاش من بخاطربدست گرفتن قدرت سياسي کشوراست و مي خواهم رهبراين ملت شوم.
گفتم نام تلويزيونه چه مي ماني ؟ گفت : نيستان
دليلش راپرسيدم گفت من بيشترين درآمدم از ني بوده وکودکان ونو جوانان و حتي ميان سالان از ني و تيغ من خاطره دارند ؟!
ديدم نام با مسماست و بک رانت خوب هم دارد هم ادبي وهم سياسي وهم عرفاني وهم خاطره براي کودکان و جوانان و نوجوانان …
گفتم خوب است… درآخرحتي خودم ذوق زده شدم و خواستم که ازتلويزوني که درآن کارمي کنم استعفا دهم و درتلويزيون خليفه رازوکارنماييم …گفتم خليفه رازوجايگاه من درتلويزيون توکجاست؟
گفت: تودرقلب من جاي داري اگرمن و تو سنت و مدرنيته باهم يکجا شويم جهان را تسخيرمي کنيم ؟!
بيننده گان ما درسراسرجهان بيشترمي شود وشايد در جهان تلويزيون ما اول نمره شود فقط اگرمن و تو مديرومعاون شويم يکي سنتي فکرکند ؟!و سنت کردن را بداند وديگرمدرن فکرنمايد وآزادي را به مردو زن بياموزد هم حلوا و هم خرما …
حالا هر دو دريک شبکه کارمي کنيم او مديرمسئول و صاحب امتيازو گرداننده شبکه تلويزيوني نيستان ومن معاون او و بدين طريق تلويزيوني را ايجاد کرديم که هم سنت و هم مدرنيته درآن درنظرگرفته شده است و با دنياي اسلام وغرب موافق است نه خارجي ها سروصدا مي کنند و نه داخلي ها و منافع هردو درنظرگرفته شده است، گاه ازکاسه کوفته کلولي وشوله غوربندي وگاه ازدموکراسي نيم بند غربي صحبت مي نماييم و بدين طريق همه را راضي نگهميداريم …