طنزی
فتح خان نابغه

فتح خان نابغه
کشورما سحروجادوشده است ؟!
همين ديروز بود که فتح خان نابغه،جادوگروتومارنويس ازپوست انداختن کشورما بعد از حمله مغل صحبت مي کرد .
او مي گفت: بعد ازحمله مغل کشورما تجزيه شد و ايران و هند و پاکستان و کشورهاي آسياي ميانه از ما جدا شدند و از گوشت، پوست و استخوان آرياناي کبيرو خراسان بزرگ فقط پوست به ما ماند که دمش د چين و سرش د ايران فعلي است.
بازجالب تراينکه کشورهاي جداشده حاتم بيک هم شده اند ودست درازي دکشورما مي کنند ؟!
گفتم چه دلايلي باعث پارچه پارچه شدن امپراطوري ما شده و از او امپراطوري بزرگ کشورفلاکت زده، ضعيف و ناتوان به ما رسيده است.
گفت بيادرجان، سحروجادوکارشه کده، کشورماجادوشده جادو… مي فامي جادوشده جادو…
اي خارجي ها چند صد سال است که ماره جادوکدن، بازجادوي چشم سوزها و چشم آبي ها بسيارخطرناک اس خطرناک .
قدرت سحروجادوره مه مي فامم شما نمي فامين .
او گفت: اي کپا ره مه از خشتک خود بيرون نکديم ، هموطوري که داماد بيچاره ره بسته مي کنن کشورما رام خدا نترس ها بسته کدن .
ديروزمغل ها وانگليس ها وهندي ها و روس ها انترمنترشانه سرما مي خواندن وحالا قوم سفيدو سرخ وزرد وسياه ماره سحروجادو کده … گيچ شده بودم و از گپ هاي او هيچ چيز نمي فاميدم .
گفتم : مي تاني ثابت کني ؟
گفت : باش پيش روي تو فال مي بينم تا برت ثابت شود که کشورما سحر و جادو شده و خارجي ها انترمنترشانه سرماخواندن .
يک جوره بجله انداخت به زمين وگفت اسپ اما بدبختانه خرآمد ؟!
گفت ديدي اگه اسب مي آمد ما مي تازيديم و جهان را تسخيرمي کرديم و به سرعت ازکشورهاي ديگرپيش مي رفتيم و دردنياي تمدن وترقي و تکنالوژي يکه تازمي بوديم اما ديدي که خرآمد و اي به اين مانا است که ما خرشديم وماره اگه اوش بگوين ايستاده مي شيم و اگه اخ بگوين به پيش مي ريم وجالب اينجاست که روز صد قمچين هم مي خوريم وازهمه جالب تراينکه کاه و جوهم به ما نميتن وهمه به مرض سوء تغديه گرفتارشديم ؟!
اونا فقط خرسواري مي کنن وما وظيفه داريم که باريهود و گبرو ترسا و مجوسه ببريم .
ديدم که نابغه راست مي گه و باورم شد که سحروجادوکارشه کده وتاثير بس بزرگي در زنده گي ما دارد و ماجادوشديم و افسون !!
او ادامه داد و گفت: اگه به مه اجازه بتن کاري مي کنم که رييس رئسا و وزيروزارعظمت و بزرگي کشورما را دوباره بدست بيارند!!
گفتم خدا خيرت بته، کارخيراست، مردم ازبدبختي نجات پيدا مي کنند بازوطن حيثيت مادره داره وخدمت به مادرفرض است ومادرحقي دارد به گردن ما، حقي بس بزرگ ….
قوطي گکشه کشيد ، اول دآيينه چند بار خود را ديد دپشت قوطي با سيلي زد و بعد از آن کمي نصواربه دوانگشت گرفت و دربين دندان و لبش گذاشت و گفت:
چرا وقت کيانيان، کوشانيان، سامانيان، صفاريان، فوشنجيان وغزنويان حکومت داران ما هم طلا و جواهرداشتند و هم قدرت و زور.
راست مي گفت مره به فکرانداخت و پيش خود فکرکردم راستي چرا داوزمانا اي گپا نبود، فلسفه، نجوم، فقه، رياضي، ستاره شناسي، طب، دانش و علم از کشورما به کشورهاي ديگرصادرمي شد و حالا ما وارد کننده هستيم ؟!
گفتم فتح خان راست مي گي، د اوزمانا زور وزر وعلم و دانش و سياست و کياست داشتيم و حالا چرا اين همه از کشورما روي برتافته است ؟!
تف داني گکشه گرفت و نصوارشه تف کد و گفت عجله نکو مه دليلشه مي گم.
دراوزمانا جد بزرگوارم مبين خان قرچه مشاورسلطان محمود بود، او دررد سحرو جادو و مترشهرت زيادي داشت يکصدو بيست کتاب درمورد طلسمات و رد جادونوشته بود و هروقت مي ديد که اوضاع قمردرعقرب است جادووسحرو طلسمه رد مي کرد .
ازطرفي مسلماني مردم زياد بود، بچه هاي ما دسکو وبيتل وتکنوو دانسر وکاکلي نبودند ومرد زن شناخته مي شد ومردها زلفان درازو زن ها زلفان کوتاه نداشتند.
مرض وسواس وطلاق وايدز وريزش مرغي اصلا وجود نداشت، مردم به دين وراستي اعتقاد داشتند وبخاطر خدا تاآخردنياره هم فتح مي کردند ؟!
روي طالع شاه هرروز ديده مي شد اگه از طلسمات وسحرو جادو و منتر چيزي به نظرمي رسيد فوراً رد سحروجادوو طلسمات نوشته مي شد و هزاران سيراسفند وبوربو وگلپردود مي شد تا چشم کافرها بترقه.
اما حالا اين گپا ره تکنولوژي وکمپيوترخورده و وطنداران ماعقيده به سحروجادوندارند .
حتي يک جادوگرما ازدست کوهدامني و تلويزيون امروز روزندارند و به هزار سوراخ و سمبه پت مي شوند که چهره شان افشا نشود .
گفتم مشکل است باورکردنش که کشورما ره سحروجادوپارچه پارچه کده آخرچطورباورکنيم ؟!
گفت نمي بيني بزرگاي مملکت ما ازخود اراده ندارند، دونرهاي خارجي حتي اجازه کوپون توزيع کردن را به ايشان نداده وقدرت اراده وصلاحيت به دست چند موي زردوچشم سوز وچشم آبيست ؟!
زنا مرد شده و مردا زن، حقوق بشرنني اولادهاره سرما شيرکده، راستي راستي باورم شد که جادو و جمبل کارشه مي کنه، جادومي تانه غيرت ناموسي ره بگيرد ، جادومي تانه کشوره بدبخت کنه، جادومي تانه زنه مرد و مرده زن بسازه و مي ترسيدم از روزي که اي بي غيرت ها کاري کنند که مردا سال يک بچه ودختربزايد ؟!
دورچي ميري همي نزديک بچه خليفه بدرو ره طلسم کردندو بيچاره دروزعروسي بسته شد وهفت سال نتانست زن داري کنه وازخجالت پيش خويش و قوم و خسرخيل و حتي پيش زن خجالت بود.
گفتم فتح جان خلص کلام راه و چاره چيست ؟
گفت عجله نکو مي گم مي گم مره به بردي گفتن بان
بازنصوارشه انداخت و با لهجه نصواري ها گفت اگه شما روزنامه چي ها و خبرنگارا سحروجادوي مرده چاپ کنين و به رييس رئسا و وزير وزرا وسه قوه بگويند که چاره کاررد سحرجادوس ورد سحر وجادو مي تانه کشوره از بدبختي نجات بته باز مشکل حل ميشه و ديگرمردم ازبدبختي وفقر و تنگدستي وگدايي نجات پيدا مي کنه و بعداز اين مردم ما سربلند، قدراست مثل چنارراه مي رن، شف لنگي کلاناي ما حفظ مي شه و ما سره کل دنيا مي شيم.
گفتم باشه رد سحرجادويته بتي که چاپ کنم.
گفت: بايد هفت پوش به رنگ چشم دشمنا شود ومسئولين سه قوه آنرا به سردروازه خوب آويزان کنند و ازهمه مهمتراينکه بايد بالاي دروازه ارگ رياست جمهوري نيز يکي از آن بسته شود.
او گفت: جلد اولش بايد سفيد به رنگ چشم سفيد پوستان يهود، جلد دومش سياه به رنگ پوست کاکاسياه آمريکا وجلد سومش زرد به رنگ پوست کوريايي ها وجلد چهارمش به رنگ سرخ سرخپوستان وجلد پنجمش سوز به رنگ چشمان آلماني ها و فرانسوي ها و انگليس ها و جلد آخرش بي رنگ به بيرنگي حکومت ايران دوخته شود .
او گفت : اينه اي تو اي سحروجادو و طلسم مه که مي تانه مردم را خوشبخت نمايد.
وقتي سحروجادوره گرفتم درآن نوشته شده بود:
به نام خداوند نجات دهنده ديوان و پريان
قل قل سرجهان، قل قل کل جهان، قل قل يکصدوهشتاد کشورجهان.
بسم الله زمين و آسمان، عرش و سما ، لوح و قلم .
بسم الله زنان، بسم الله مردان، بسم الله ساحران، بسم الله جنيان، بسم الله پريان، بسم الله ديوان و بسم الله تاحصرت رب العالمين .
باطل مي کنم به نام پروردگارسحروجادوي که دراول ماه، وسط ماه و آخرماه و اول سال وسط سال و آخرسال نوشته شده باشد .
باطل مي کنم جادويي که درخشتک آريل شارون است،باطل مي کنم سحر و جادويي که درايزاربند اوباما، توني بيلر و خامنه يي وهمه رهبران دنياست.
باطل مي کنم طلسمات جنيان، پريان، ساحران، جادوگران، مردان و زنان بدکاره افسون گر و فمينست را …
باطل مي کنم سحروجادوي دموکراتها،کمونيست ها، ماويست ها،چپي ها وراستي ها را …
باطل مي کنم جاويي که درسردرحقوق بشر و سازمان هاي سياه و سفيد و اکسا و اکفا و دام فاست.
به حق پروردگار وفرمان خداي عزوجل وبه حق آدم وحوا، هابيل و قابيل و شيست وادريس و نوح و ذکريا و يوسف ويونس ويوشع و صالح وادريس وموسي وعيسي وبه حق يکصدوبيست وچهارهزارپيغمبرو پيغمبرزاده گان .
باطل مي کنم تمام سحروجادوي که باعث مي شودغيرت ديني وناموسي و وطني ازما گرفته شودوپايبندي مارابه استقلال ووحدت وباهمي کم سازد.
پف به حق پروردگار شف لنگي ما بلند و مردمان ما آزاد ومستقل و امپراطوري گذشته ما برقرارباد .
ﻃﻨﺰ ﺳﻴﺎﺳﻲ
ﺳﻴﺪﺩاﻭﺩ ﻳﻌﻘﻮﺑﻲ