
واقعیاتی در کمپ و بلاکی که زنده گي می کنیم در چند شب افتاد در معاینات کودکی یکی از هشت فامیلی که با ما زنده گي می کند زردی یا هپاتیت دیده شد بلاک ما معاصره شد و همه قرنطین شدند کودک با فامیلش به شفاخانه انتقال یافت و خدمات صفایی رفت آمدها هشت روز است قطع شده نظافت جمع و جاروی بلاک و بیت الخلا به ما سپرده شد بیشتر من صفا کاری می کنم و به دیگران می گویم دوره پراکتیک است بعد از این سه ریاست قانون مندی بیمه خبرنگاران و روزنامه را ندارم شاید ششتن و پاک کاری تشناب ها را من بکنم آخر ساعت ۱۵ دالر است در افغانستان ساعت یک دالر هم معاش ندارند و ماهیانه ۱۰۰ دالر آدم خوشبخت درآمد دارد .
بهر صورت دوسه روزی است زردی خوب شد و فامیل برگشت اما خدمه و کارکنان خارجی و صفاکاران هنوزهم از زردی می ترسند و از نزدیک شدن به بلاک ابا می ورزند تا اینکه نامه شفاخانه به دفترشان برسد و اجازه داده شود که می توانید بروید مصون هستید .
ساعت ۲ شب من برای اولین بار داخل بلاک کلکین را باز کردم و سگرت کشیدم دو تا پشت سرهم هرچند پف خود را به بیرون می کردم تا دود داخل اتاق نیاید اما دستگاه اطفایه و آلارم خطر حساس تر از آن بود که فکر می کردم حتی دماغش از پشت هم حساس تر بود و با احساس دود و سگرت یک باز صدای خطرناک بلند شد صدایی که یک صد افغان کودک و پیر را وادار به گریز کرد زنان کودکان خورد سال خود را در بغل گرفته فرار کردند چند دقیقه یی نگذشته بود که اطفای رسید و داخل ساختمان شد من تمام آثار جرم را پاک کردم و خوشبختانه در منزل بلا سالگرد تولد بو گفتم ده ها سگرتی بالا د پارتی سالگرد بودند و سگرت کشیدند فرهنگ ندارند و نمی دانند د بلاک سگرت نکشند چند بد و بیراه هم گفتم لچکا بی فرهنگا اما کار خودم بود و واقعا نمی فهمیدم .
امروز ساعت سه باز بلاک ما معاصره شد و یک کودک و پدرش کرونا تشخیص شدند روز از نو روزی از نو بیچاره مهمان زنانه داشت خانمی با طفلش موتر آمد با بار بستریش رفت نمی فهمم کجا رفت من هم دو الماریش را غصب کردم و گفتم اگه آمد پس می تم اگه نامد استفاده می کنم .
الماری بلند است دو متر من شش الماری را کنار هم ماندم و دو دیوار و پرده ساختم چون اتاق های ساختمان دیوار و دروازه ندارد و دو دیوار دیگر را مثل کوچی ها از تکه و کمپل ساختیم و در وسط پرده یی را دروازه ساختم .
کار رفتن رفتن شروع شده هر روز ۳۰۰ تا ۴۰۰ نفر پناهنده خارج می شوند و اردوگاه را ترک می گویند .
او ای ام برای هرکس در هر شهر خانه یافت ۲۴ ساعت قبل اطلاع می دهند که فردا از اینجا به خانه خود می روی کارهای ما هم تمام شده مراحل اداری بایمتریک طبی فقط سوگند مانده است و من تعدادی را وارخطا می کنم که د کلیسا سوگند می تن خوشباوران باور می کنند و می گویند موتژ خو مسلمانان یو ما خو مسلمان هستیم .
شاید سوگند کوتاه باشد که ما سوگند یاد می کنیم به آمریکا خیانت نکنیم کلمه خیانت همه چیز را احتوا می کند اما ببینیم چگونه است .
امروزچای نداشتيم ۳۰۰ گرم جای سبز و سیاه را با ۳۰۰ گرم بوره ۲۵ دالر خریدیم می خواستم چاینا برقی بخرم ۴۰ دالر گفت نخریدم پول کم مانده ۲۶۰۰ دالر داشتم د چهل روز حالا ۳۰۰ دالر مانده است گرچه به زحمت کسی را در بین کمپ پیدا کردم که صراف است و شش صد دالر از سرای شاه زاده پسرم حواله کرد .
ارتباطم را با رسانه ها قطع نکردم و بعضی روزها با رادیو تلویزیون جهانی پیام دل ها مصاحبه و دکلمه می کنم .
حالا ساعت دوی شب است و همه در خواب خرگوشی فرو رفته اند و من شما را باخود به سفر طولانی برده ام از کابل تا قطر هامبورگ و آمریکا
ببینم فردا و پس فردا چه می شود می نویسم .