
فرار از کابل
قسمت دوم
ما داخل رفتیم وقتی متوجه شد که پاسپورت از ما نیست پرسید ویزا و پاسپورت های امریکایی از کیست ؟
توضیح دادم که انها در بین مردم بند ماندند .
شمس دوستم را که ناتوان و مریض اوردند و خانمم با سه کودکم انجا ماند .
کودکانم از انطرف فریاد می زدند پدر نرو ما را هم ببر .
واقعا جالب بود سرک قصبه افغانستان بود و زیر سرک سفارت امریکا و حریم امریکا حساب می شد هر کس داخل میدان هوایی می شد به معنی این بود که امریکا رفته .
امریکایی ها به من دخترم و شمس اجازه دادند اما بیرون کودکانم فریاد می زدند و ما به بسیار مشکل توانستیم اجازه داخل شدن خانمم و کودکان را بگیریم .
لحظاتی نگذشته بود که برخورد صورت گرفت و نمی دانم چه شد فقط امریکایی ها داخل شدند قیامت بر پا شد هزاران مرمی از چهار اطراف ما می گذشت .
اطفالم در جایی که لکه های ادار معلوم می شد خوابیدند و من نیم خیز پشت سنگر پر شده از ریگ مرمی باران را تماشا می کردم .
دو کودکم چیغ می زد و دخترم و پسرم دست مرا می فشردند و می لرزیدند و کوشش می کردند بگویند که تحمل دارند .
من دلداریشان می دادم و می گفتم مرمی هوایی است نترسید .
در همین لحظات جنگ بیشتر از یک هزار افغان هجوم اوردند و ده متر داخل میدان شدند .
اما قطعه صفر یک با فیر زیر پای و هوایی و لت کوب شدید آنها توانسط جلو ورد انها را به داخل بگیرد ..
طالبان و امریکایی ها هر دو شلیک هوایی می کردند و نصیب اطفال من ترس و هراس می شد .
تیم ساعت گذشت تا اینکه موتر سرویس کلان امد .
شمس راه رفته نمی توانست هر دو پایش دم نداشت زانو هایش مواد خلاص کده بود و چند سال قبل هر دو رفتیم و یک زانوی او را در هند عملیات کردیم و زانوی امریکایی جلنسون حانسون انداختیم .
با زحمت زیاد او را داخل موتر کردیم و داخل میدان پشت خط پرواز رسیدیم .