خاطرات

فرار از کابل

قسمت چهارم

ابتدا در یک میدان هوایی امریکایی ها جا بجا شدیم و بعد سه ساعت دور تر از انجا داخل جنگل در کمپ اسکان یافتیم درد بجلک پا و بند اول پایم بی نهایم شدید بود بجلک سه برابر پندیده بود و پشت پا و اطرافش که تحمل سختی ۱۴ ساعته اهن سخت کف طیاره نظامی را نداشت بی نهایت پندیده بود من و دوستم شمس را به شفاخانه انتقال دادند ابتدا بسته های پلاستیک یخ را به پاهایم گذاشتند یخ کرد و از دردش کاسته شد داکتر گفت خودت محکم بگیر هر جا درد می کند با یخ توکر کن .
کم کم ارامش احساس کردم درد پای شمس دوستم دو برابر بود چون زانوی مصنوعی جان سون جانسون داشت یعنی زانوی خودش نبود و با زانوی مصنوعی سفر می کرد و پای دومش نیز مواد خلاص کرده بود .
درد پای پیرمرد چند برابر بیشتر بود داکتر بعد یخ بند دوای قوی درد داد تا کمتر شود .
گفت یک هفته کاملا خوب می شی اما ده روز گذشته و هنوزم درد و ورم دارد .
بی نهایت گرسنه بودیم خوشبختانه همه رقم میوه و غذا به ما دادند و ما را در هنگر ۵۰۰ نفری روی تذکره های مریضی که توشک و روی جایی داشت انداختند .
مشکل ما در المان چارجر و وای فای بود چون نیم خانواده در کابل پیش طالبان بودند .
من پیش افسران امریکایی رفتم و از همکاران خود گفتم و گفتم باید خبرنگاران بیرون شوند چون بیست سال بخاطر دموکراسی و ازادی بیان مبارزه کردند و مستندات انها از انفجار و انتحار و کشتار جمعی و نقض حقوق بشر باعث می شود کشته شوند .
قبول کردند گفتم هر کس جواز رادیو تلویزیون و مطبوعات چاپی دارد با دو همکارش باید بیرون شوند .
در ضمن درخواست کردم چارجر تهیه کنند و پنجاه چارجر در اتاق باشد تا همه بتوانند با خانواده صحبت کنند .
در ضمن خواهش کردم که جای غذا به ما وای فای بدهند چون ما نگران کابل بودیم .

نوشته های مشابه

پاسخی بگذارید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

بستن
رفتن به نوار ابزار